حدودچهل سال پیش درتهران ،مرحوم آقاضیاءالدین ازجهت فقهی وعرفانی به مقاماتی رسیده بودوکرسی تدریس داشت علاوه براین ذاکرامام حسین(علیه السلام) هم بودودرایام تبلیغ ومحرم به منبرمیرفت دریکی ازشب های محرم جوانی آمدوازاوسوالی پرسیدجوان گفت:((این بیت ازحافظ رابرایم معنی کنید))البته منظورجوان باطن شعربودچراکه ظاهرش مشخص است.
مریدپیرمغانم زمن مرنج ای شیخ چراکه وعده توکردی واوبه جاآورد
مرحوم آقاضیاء گفت:<<من بالای منبراین شعررامعنی میکنم تا همه استفاده کنند>>
به منبررفت وازداستان حضرت آدم شروع کردواینکه آدم(علیه السلام)قراربودازگندم بهشت نخورد،خوردوازبهشت رانده شد.اماامیرالمومنین (علیه السلام)وعده نکرده بودکه دردنیانان گندم نخورد،اماتاآخرعمرشریفش لب به نان گندم نزد.
آقاضیاءاین بیت رامعنی کرد ازمنبرپایین آمدومجلس هم تمام شد.محرم گذشت واتفاقا درآن سال ازدنیا رفت.سال بعددرهمان شب ،آقاضیاءبه خواب این جوان آمدوگفت:من دردنیا بیت حافظ راآنگونه که شنیدی برایت معنی کردم،اما اکنون دریافتم که چیزدیگری است .حضرت ابراهیم وعده کرده بود که فرزندش اسماعیل راذبح کند،امانکرد.امام حسین (علیه السلام)وعده نکرده یودکه فرزندانش راذبح کند،خداوندمیخواست خودش راکشته ببیند:((ان الله قدشاء ان یراک قتیلا))فرزندانش راکه نمیخواست کشته ببیند اما سیدالشهداهمه فرزندانش رابه قربانگاه برد....